سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم

 

 ●طواف عشقچهارشنبه 85 آذر 29 - ساعت 4:39 عصر

دلنوشته خادم الزهرا

  ماه ذی الحجه هم اومده..ماه صاحب حج...خوش به حال اونایی که اینروزا مکه هستن...مکه،عرفات،مشعر،منا و...یادش بخیر 2سال پیش...چه عشقی بود ایام حج...

.....یادش بخیر!!!می دونم نوشته هام بدردتون نمی خوره ولی برا دل خودم مینویسم...

   و..امروز آخرین روزیه که تو مکه هستم.روبروی کعبه نشستم نه دلم می آد برم طواف کنم، نه می خوام نماز بخونم، نه رغبتی به تلاوت قران دارم، فقط دلم می خواد روبروی کعبه بشینم . خوب نگاش کنم،اونقدر که چشم و دلم سیر بشه..سیرِ سیر...

باورم نمیشه این دو هفته ای به این زودی گذشت،سفر حج هم داره به پایان میرسه..لحظات آخر...یاد روزی افتادم که زنگ زدند و گفتند فرداشب عازمی..خرید احرام...وداع با خانواده..پرواز از مهرآباد و فرود تو جده...حرکت به مدینه..اولین قدم تو مدینه..اولین سلام به پیامبر...ورودبه مسجد النبی..طی کردن مسیر از مسجدالنبی به بقیع...اولین اشکها پشت دیوار بقیع...و آخرین وداع با اهل بقیع...

وقتی طواف اشک تمام شد دیگه باید مُحرم حَرَم می شدیم،اشتیاق پوشیدن لباس احرام در کناراشک وداع با سرزمین عشق تصویرجالبی بود،احساس عجیبی که فقط یه بار میشه حس کرد،هم شوق هم بی میلی!شوق به دیدارحرم امن و بی میلی به وداع باحرم اشک وآه،

لحظات وداع با مدینه خیلی سخت بود،مثل یه طفلی که از آغوش مادرجدا میشه یا به اجبار جداش می کنند...ولی هرچی بود با تمام سختی وحزنش از مدینه جدا شدم،بالاخره باید وداع کرد،با مدینه،بامسجدالنبی،با بقیع ،با مساجد مدینه...اصلا دلم نمی خواست ازاین محیط جداشم،دلم نمیومد اززیر قران رد شم...تواتوبوس چشمم فقط به گنبدخضراء بود،اصلادلم نمی خواست پلک بزنم...ولی نمی دونم کِی تصویر مسجداز جلو چشمم رد شد؟!!!

ازمدینه که خارج شدیم انگار غم غربت از دلم زدوده شد...20دقیقه بعد رسیدیم به مسجد شجرة...حال و هوای الانم با 20دقیقه پیشم قابل مقایسه نبود...اصلا غمی تو دلم نبود!اشکهایی که روی گونه هام می لغزید دیگه برای وداع نبود؛برای لقاء بود..اولین لبیک رو که گفتم انگار که وارد دنیای دیگه ای شدم...تادقایقی قبل مثل کودکی بودم که به اجبار از آغوش مادر جداش می کنند،حالا مثل همون طفل بودم که به طرف آغوش مادرش پرواز میکنه؛و گرمای دستای مادر رو باتمام وجود احساس می کردم...لبیک الهم لبیک...

بالاخره ماهم با گفتن تلبیه مُحرِم شدیم؛از این لحظه ما مُحرِم حَرم بودیم و اماده برای حج...فرح و شادی تمام وجودم رو فراگرفته بود،انگار تمام اعضا و جوارحم فریاد میزد...لبیک الهم لبیک..لبیک لا شریک لک لبیک...موقع سوار شدن به اتوبوس تمام وجودم به وجد اومده بود،انگار نه انگار که این اتوبوس ساعتی قبل برای من وسیله جدایی بود،ساعاتی قبل حامل فراق بود و حالا حامل وصال...

نمی دونم کِی خوابم برد ولی وقتی چشم باز کردیم وارد کوچه های مکه بودیم...

خورشیدکماکان در حال طلوع بود...خیره به زمین راه افتادم،آروم آروم قدم بر می داشتم،قادرنبودم سرم رو بالا بیارم هرقدمی که جلوتر می رفتم ضربان قلبم تندتر می شد؛به جایی رسیدم که همه سر به سجده گذاستند...خدای من!!!...چقدر سخته توصیف اون لحظه ای که برای اولین بار چشمت به کعبه می افته...زبان که هیچ حتی قلم هم قادر به توصیف نیست...سر که بالامیاری روبروت به خونه ست..یه مکعب سیاه پوش...یه مکعب وصف ناپذیر...انسانها چقدر دربرابر مکعب کعبه حقیرند!!!...هر آن منتظر بودم که بغضم بترکه و های های گریه کنم...ولی!!!...نه اشکی نه آهی!!!...خدای من!!!..مثل برق گرفته ها،مثل حیرت زده ها؛مثل کالبدی حیران در برابر هُرمِ حَرَم مونده بودم...

سر به سجده گذاشتم...3تا دعای معروف...خدایا!این عظمتت،این جلال وجمالت فقط یه چیز کم داره...یه منجی؛یه جمال و جلال تام.خدایا!یارب الکعبه!ظهور آقامون رو نزدیک فرما. عَطرکعبه رو با عِطر حضور مهدیت کامل کن.عظمت کعبه رو با فرج عظیم افزون کن....وسلامتی رهبرمون رو در کنار ظهور هادیت تضمین کن...اجازه بده تا مهدی زهرا(عج) و سیدعلی در کنار هم منجی جهان باشند...بذار تا رهبرمون مثل حجرالاسود همیشه در کنار کعبه فرج مهدی (عج) حضور داشته باشه...

خدای من!قادرمتعال! همه اونایی که التماس دعا گفتند خواسته هاشونو اجابت کن،من به نمایندگی از همه عشاقت اومدم...

واله من!یاور من!...آرزوی آخرم...استغاثه آخرم... ....

وقتی سرمو از خاک برداشتم دیگه اون آدم سابق نبودم،این من بودم و کعبه...باهرقدم قطرات اشکم برای ریختن اشتیاق بیشتری داشتند،پرده اشک تنها حصار بین من و کعبه بود؛هرچه که به کعبه نزدیکتر میشدم بیشتر به حقارت خودم پی می بردم،واوج این حقارت زمانیه که روبروی حجرالاسود می ایستی وآماده شروع طواف می شی...خدای من!بپذیر که دست خالی و تهی اومدم؛دست خالی از اعمال نیک و تهی از کینه و غروروگناه...

 

 



  • کلمات کلیدی :
  •  ●لیست کل یادداشت های این وبلاگ
     

    جمعه 103 فروردین 10

    برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
    اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
    رایانه‌ی شما می‌باشد.
     

    d خانه c

     RSS 
     Atom 

    d شناسنامه c

    d ایمیل c

    کل بازدیدها:177525
    بازدید امروز:12
    بازدید دیروز:7


    درباره خودم

    تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم
    خادم الزهرا
    یه غریبه...یه بازمونده...یه مجنون دیار جنون...یه زائر حرم عشق...یه


    لوگوی وبلاگ


    کبوترای آشنا

    عاشق آسمونی
    انتظار
    مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
    شکوفه نرگس
    مبادا روی لاله ها پا گذاریم
    PARANDEYE 3 PA
    لب گزه
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    شلمچه
    .: شهر عشق :.
    کربلای جبهه ها یادش بخیر...
    منطقه آزاد
    دوستدار علمدار
    پاک دیده
    حرم دل
    شهدای دفاع مقدس
    چفیه
    @@@ استشهادی @@@
    نگاه منتظر
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    پر شکسته
    قافله شهدا
    حب الحسین اجننی
    پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله)
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا
    کشکول
    شمیم
    نافذ
    ولایت علیه السلام
    شهید سید محمد شریفی
    آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
    وکذلک نجزی المحسنین
    نقد مَلَس
    تخریبچی دوران
    عاشقان علی و فاطمه
    ازیک روحانی
    نسیمی از بهشت ...
    قدرت شیطان
    یاران
    راز و نیاز با خدا
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    حسین جان (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
    خلوت تنهایی
    داغ عشق
    و خدایی که در این نزدیکیست
    عشقی
    ایران اسلام
    دنیا به روایت یوسف
    یک قدم تا پشت خاکریز
    دختر و پسر
    خدای که به ما لبخند میزند
    سایه تنهایی


    وضعیت من در یاهو

    دسته بندی یادداشت ها


    اشتراک در خبرنامه

      با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.