سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم

 

 ●....پنج شنبه 86 اسفند 16 - ساعت 11:30 عصر

دلنوشته خادم الزهرا

امان ازین دل دیوونه…امروز بدجوری زده به سیم آخر…اینروزا خودمم نمیدونم دلم چشه و هوای کجا رو داره؛ اینروزا به هرجا نگاه می کنم چشام تاب نمیاره…اون از دیروز که اتوبوسای دانشگاه عازم جنوب شدند و باز هم شهدا بهم فهموندند که چقدر ازشون دور شدم و بهمون اندازه چقدر بی لیاقت ؛دیروز وقتی دیدم اتوبوسا دارن میرن تاب نیاوردم، دنبال یه جای خلوت بودم که عقده نطلبیده شدن این دوسال رو خالی کنم…کنار یه نیمکت توی محوطه نشستم و زل زدم به آسمون؛چقدر آسمون اینجا شبیه آسمون جنوب بود…وزش باد دلم رو از جا کند و برد طلائیه،شلمچه،و دوکوهه….نمی خوام اینبار از جایی بگم که حتی از درک یه صحنه ش هم عاجزم…اینبار دلم لابلای ورق های آلبومم سرگردون بود…با یه عکس پر می کشید تا مدینه و با عکس دیگه هوای سفر به مشهد رو می کرد…با عکس بقیع میون میله ها جا خوش می کرد و با عکس گنبد خضرا تا روی گنبد اوج می گرفت…هنوز روی گنبد سبز رسول پراش رو نبسته بود که دیدن گنبد طلای آقا پرش میداد تا مشهد؛به بهونه ی آب و دون از گنبد پایین میومد ولی وقتی نگاه به بال های خاکیش میکرد دلش برای خاک بقیع تنگ می شد…عجب حکایتی شده این دل من،مثل یه حلقه دور میزنه؛از خاک بقیع پر میزنه تا گنبد خضرا و از اونجا تا گنبد طلا…

یادش بخیر اون روزایی که سعی می کردم ثانیه به ثانیه حضورم رو به ذهنم بسپارم،دلم نمی خواست حتی صحنه ای از بقیع رو از دست بدم…تمام شوقم این بود که درب بقیع باز بشه و تکیه بدم به دیوارش و فقط خیره بشم به قبور ائمه…تمام اشتیاقم این بود درب مسجد النبی باز بشه و نسیم بهشت رو از فاصله منبر و محراب تمنا کنم...تمام امیدم این بود شبا به یکی از ستون های داخل حیاط مسجد تکیه بدم و تو تاریکی شب دنبال یه تلالو از بقیع چشم به سیاهی بدوزم...تمام دلخوشیم این بود که یه جایی بشینم که یه چشمم به گنبد سبز نبوی باشه و چشم دیگه ام به تل خاک بقیع...چقدر سریع دقایق از حرکت ایستاده گذشت و چقدر زود زمان سپری شد...

یادش بخیر اون روزی که با بچه ها از باب الرضا وارد  شدیم ،سیاهی شب و سپیدی برف زیر نور چراغای صحن جامع چقدر دیدنی شده بود...هر روز از نماز صبح تا طلوع آفتاب وقت بود با آقا درد دل کنی؛ طلوع خورشید از پس گنبد طلایی دلم رو آتیش میزد،هربار که با طلوع خورشید آسمون آبی از پس گنبد سبز هویدا می شد یه نیم نگاهی به بقیع می کردم،کبوترا برای ائمه بقیع گنبدی درست می کردند از جنس پر و کبوتر...

صف های نماز ظهر وعصر حرم دلم رو کباب می کرد؛نزدیک به اذان ظهر زائرا رو از بقیع بیرون می کنند،وفتی صفوف نماز داخل صحن و حیاط مسجدالنبی تشکیل می شد بقیع خلوت ترین مکان مدینه می شد...

غروبای مشهد یه حال غریبی داره دلم رو هوایی می کرد؛موقع غروب سرخی آسمون تازه میشه همرنگ دل زائرای بقیع،انگار زمین و آسمون میشن یه گوله آتیش مثل دل زائرایی که وقت وداع  چاره ای جز اشک ندارند و همونم باید از چشم شرطه ها مخفی کنند...روزایی که مسافر مشهد بودم دلم زائر مدینه بود...

وداع با آقا امام رضا برام همیشه سخت بود و اینبار سخت تر از همیشه ؛ اینبار عقده یه دل سیر گریه رو از مدینه با خودم به ایران اورده بودم، فکر می کردم اینبار برخلاف دفعات قبل با یه دل پر از عقده میام و با دلی سبک شده و آرووم بر می گردم ولی اینبار سنگین تر از همیشه برگشتم...

هنوز عقده یه دل سیر گریه روی دلم سنگینی می کنه...

گفتنی ها رو سال قبل گفتم...برای همین نوشته های قبلی رو توی صفحه گذاشتم

 

 

 

 



  • کلمات کلیدی : ایام الحزن
  •  ●لیست کل یادداشت های این وبلاگ
     

    چهارشنبه 103 اردیبهشت 5

    برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
    اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
    رایانه‌ی شما می‌باشد.
     

    d خانه c

     RSS 
     Atom 

    d شناسنامه c

    d ایمیل c

    کل بازدیدها:177957
    بازدید امروز:18
    بازدید دیروز:19


    درباره خودم

    تمام آرزویم این است که خاک کوی تو باشم
    خادم الزهرا
    یه غریبه...یه بازمونده...یه مجنون دیار جنون...یه زائر حرم عشق...یه


    لوگوی وبلاگ


    کبوترای آشنا

    عاشق آسمونی
    انتظار
    مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
    شکوفه نرگس
    مبادا روی لاله ها پا گذاریم
    PARANDEYE 3 PA
    لب گزه
    حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد
    شلمچه
    .: شهر عشق :.
    کربلای جبهه ها یادش بخیر...
    منطقه آزاد
    دوستدار علمدار
    پاک دیده
    حرم دل
    شهدای دفاع مقدس
    چفیه
    @@@ استشهادی @@@
    نگاه منتظر
    السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
    هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
    پر شکسته
    قافله شهدا
    حب الحسین اجننی
    پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله)
    تخیّلات خزان‌زده یک برگ بید
    امیدزهرا
    کشکول
    شمیم
    نافذ
    ولایت علیه السلام
    شهید سید محمد شریفی
    آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
    وکذلک نجزی المحسنین
    نقد مَلَس
    تخریبچی دوران
    عاشقان علی و فاطمه
    ازیک روحانی
    نسیمی از بهشت ...
    قدرت شیطان
    یاران
    راز و نیاز با خدا
    تا ریشه هست، جوانه باید زد...
    حسین جان (این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست)
    خلوت تنهایی
    داغ عشق
    و خدایی که در این نزدیکیست
    عشقی
    ایران اسلام
    دنیا به روایت یوسف
    یک قدم تا پشت خاکریز
    دختر و پسر
    خدای که به ما لبخند میزند
    سایه تنهایی


    وضعیت من در یاهو

    دسته بندی یادداشت ها


    اشتراک در خبرنامه

      با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.