باسلام
فصل عزا آمد و دل غم گرفتخيمهي دل بوي محرّم گرفتزهرهي منظومهي زهرا، حسين!کشتهي افتاده به صحرا، حسين!دست صبا زلف تو را شانه کردبر سر ني خندهي مستانه کردچيست لب خشک و ترک خوردهاتچشمهاي از زخم نمک خوردهاتروشني خلوت شبهاي منبوسه بزن بر تب لبهاي منتا ز غم غربت تو تب کنمياد پريشاني زينب کنم
باتشكر