سلام
خيلي عالي بود هميشه با شهدا باشي حتما قيامت هم.
ميدونم سيد را با چشم دل ديدي ولي من اوچيزي را كه با چشم سر ديدم برات مينويسم.
شب سالگرد ارتحال امام بود . كاروان ها از نقاط دور ونزديك ميامدند دومين يا سومين سالگرد بود هنوز غم ارتحال امام دلها را ميسوزاند .زائران خسته جايي را براي استراحت انتخاب ميكردند و دل سوخته هاي خميني (ره) زانوي غم در بغل داشتند،يكي اشك ميريخت يكي زمزمه ميكرد ،يكي هم چشم به حرم دوخته بود تاحرف دلش را به امام بگه ......
چند تا داغدار خميني از يادگارهاي نبرد با نام هيئت عزاداران خميني كه علمداران اونا قديمياي جنگ از مازندران بودند.در كناري با داغ خميني خميني را با عطر عشق حسيني شور افرين مي كردند ،
چنان عاشقانه عزاداري ميكردند وبعد از متدت كوتاهي اكثر زائرا با انها هم نوا شدند. توعزاداري عاشقانه بدور از هياهو وقال به ديگران حال ميدادند .گرچه بعد از ساعاتي اطرافشان خلوت شد ولي انها تا نزديك اذان صبح در حال وهواي خود بودند.
ديگه هر سال به اين هيئت عادت كرده بودم......
تا يك سال كه از اصفهان تا حرم دوي امدادي امديم خيلي منتظر شدم اما خبري نبود.ازطرفي ياد محمد اسماعيلي افتادم كه شب قبلش از ما جدا شده بود... دلم گرفت كه امسال خبري نيست..
نزديك به نيمه شب ديدم چند تا دارن اروم گريه ميكنند ودورشون جمع اند ناخوداگاه رفتم ونشستم كمك كمك جميت زياد شد ذكر مصيبت با سينه زني ادامه پيدا كرد . از همه ائمه ياد شد وهمه رابه نوعي شريك كرده بودند. يكي از كنار جمعيت (بانيان تنهاي هيئت عزاداران خميني) ذكر عمو عباس راياداور شد وهمه ادامه دادند و....
علمدارم علمدارم علمدارم .....
اتيشي درون من و....انداخت كه هيچگاه فراموش نخواهم كرد.
جاش خيلي خالي بود.....