اي عزيز! اگر سؤال از منازل سير الي الله مي کنند، در سير الي الله منازل نيست، ومنزل هم نيست، بلکه راه همين است.
اي عزيز! از تو تا خدا راه نيست، نه به طريق طول و نه به طريق عرض. يک نکته بيش نيست. و آدمي مستعد را معرفت خدا به يک کلمه دانا حاصل مي شود و سير الي الله تمام مي گردد.
اي عزيز! از تو تا خدا راه نيست و اگر هست راه تويي. خود را از ميان بردار تا راه نماند!
و به يقين بدان که هستي، خداي را هست و بس. و آن عزيز از سر همين نظر فرموده است: يک قدم تا وصالم باقي است.
اي عزيز! از صد هزار سالک که در اين راه آيند يکي به خدا رسد و خدا را بشناسد. و از صد هزار سالک که به خدا رسند و خدا را بشناسند، يکي به آن جا رسد که اشياء را و حکمت اشيا< را کماهي بداند و ببيند. باقي جمله در اين ميان فرو روند.
اي عزيز! عالي همت باش و تا زنده اي در کار باش، که علم و حکمت خدا نهايت ندارد.
اي عزيز! وجود خداي متعال در مکان و جهت نيست. فوق و تحت و يمين و يسار و پيش و پس ندارد.
از آن جهت که وجود خداي متعال نوري است نامحدود و نامتناهي و بحري است بي پايان و بي کران.
بار خدايا غريب مملکتم، افتاده در چاه معصيتم، غرق شده در درياي محنتم. درد داردم و دارو نمي دانم.
يا مي دانم و خوردن نمي توانم، نه روي آن که نوميد شوم، نه زهره ي آن که فراتر آيم.
گفته اند: اول کسي که نماز بامداد کرد آدم بود. آن خواجه ي خاکي آن بديع قدرت و ضيع فطرت و نسيج ارادت، چون از آسمان به زمين آمد، به آخر روز بود، تا روشنايي روز مي ديد، لختي آرام داشت، چون آفتاب نهان شد، دل آدم معدن اندوه شد.
خداوندا، گرفتار آن دردم که تو درمان آني، بنده ي آن ثنايم که تو سزاي آني، من در تو چه دانم تو آني که گفتي که من آنم – آني.