....دور اول اشک بود وآه؛دوردوم تمنا بود و استغاثه،دورسوم حیرت بود و هیجان؛دورچهارم همراهی بود و تکروی؛دورپنجم شوق بود واشتیاق؛دور ششم امید بود و رهایی،و دور هفتم انتها بود و ابتدا...
از پشت مقام ابراهیم بهتر میشه به عظمت کعبه پی برد و غربت کعبه هویداتره؛کعبه عظیم ولی ساکت...
راهی صفا میشم،صفا کوهی با سنگهای مصفا؛کمی تامل می کنم عده ای درآمدند وعده ای در رفت...اینان هاجروار می آیند و می روند در طلب آب حیات و سرچشمه کمال..در آرزوی ظهور زمزم صفا؛اینان هاجروار می آیند تا اسماعیل عطشان وجودشان را سیراب کنند و از سراب مادی دوری می کنند تا به گوارا آب معرفت برسند...
شروع می کنم ،دور اول از صفا به مروه...دور اول سقوطی از مادیات و صعودی به معرفت،دوردوم دوری ازسراب و بازگشت به ابتدا،دورسوم در آرزویی دوباره و شروعی از نو،دورچهارم توبه ای دوباره و بازگشتی دوباره،دورپنجم شروعی از آغازو امیدی از نو،دورششم استغفاری دوباره و طلبی دوباره،ودور هفتم اراده ای راسخ و عزمی جزم...وبالاخره بریدن علایق مادی و کوتاه کردن رشته های باریکتر از موی دنیوی...
احرام تمام شد؛دیگه ما مُحرم حَرم نیستیم که اینبارمَحرَم حَرم شدیم و حارم کعبه،وشروع طوافی دوباره واشواط هفتگانه وبعدهم نماز طواف...
بعدازاعمال روبروی کعبه می شینم،واینبارمنم و خدای کعبه...انگار برای اولین بار چشمم به کعبه می افته،گریه و اشک مجالی برای بهتر دیدن نمیده...خدایا!ازمن کمتراز مورسلیمان ران ملخی را قبول کن..مثل کسی که کوهی رو حرکت داده باشه خسته و کوفته ام،امروز من بودم و کوهی از گناه و عصیان؛من بودم و رشته کوهی از لغزش،من باید این کوه رو خرد می کردم،باید کوه عصیان رو به کاهی از ندامت وتوبه تبدیل می کردم...الهی!تقبل منی..
...وحالا باید برای اخرین بار به کعبه خیره شم...نگاه آخر،نمی دونم چه زیارتی بخونم؟..چه دعایی نجوا کنم؟..چه زمزمه ای؟!!!...زیارت عاشورا پشت مقام ابراهیم؟ یا مناجات حضرت امیر پشت رکن یمانی؟ یا زیارت جامعه کبیره پشت حجر اسماعیل؟ یا دعای مجیر پشت حجرالاسود؟ یا مناجات شعبانیه زیر ناودان طلا؟ دعای کمیل روبروی درب اصلی کعبه؟ یا دعای ندبه پشت همون دری که آقا میاد و میگه {انا بقیة الله}...روزجمعه ای در اوج غربت و غم،دراوج اختناق....
نمی دونم برم طواف کنم؟ چه طوافی؟اینبار به نیت چه کسی؟ به نیت ملتمسین؟ خانواده؟ عموها و دایی شهیدم؟ به نیت شهدا و امام؟ به نیت آقاورهبرم؟...یا طواف وداع...
شروع به طواف می کنم..دوراول دوردوم..دور..دورهفتم...زیارت عاشورا،مناجات امیر،دعای مجیر،نمی دونم دورها طولانی ترشده یا قدمهام آرومتر!!!برخلاف دفعات قبل اصلا دوست ندارم این هفت دور تمام شه؛بالاخره به حجرالاسود میرسم،واین آخرین الله اکبر..یه بارم رو به کعبه طواف می کنم دلم میخواد برخلاف تمام طوافها فقط رووم به کعبه باشه وفقط کعبه رو نگاه کنم،تاسیر شم..سیرِسیر...
میرم تو حجراسماعیل؛آخرین نمازهای اجابت رو می خونم،درست زیر ناودون طلا می ایستم...ای کاش الان بارون بیاد؛ولی من زیر بارون رحمت خدا دارم سیر میشم من سرشار رحمتم...برای آخرین بار رکن یمانی رو می بوسم،برای آخرین بار دست به دیوار کعبه میزنم و برای آخرین بار چادرم رو به پرده کعبه می کشم
........وبرای آخرین بار به کعبه نگاه می کنم..اشک مجالی برای نظر آخر نمی ده...پرده اشک بازهم تنها حصار بین من و کعبه شده..درو دیوارمسجد رو می بوسم..برای اخرین بار از زمزم می نوشم...من سرشار از زمزم عشقم ودرسرچشمه معرفت مشغول وضو...
...وباز هم اتوبوس...حامل جدایی...وسیله فراق....ومن امیدی به وصالی دوباره...لبیک اللهم لبیک....
فقط چند جمله:
دلم برا اونروزا خیلی تنگ شده از خدا می خوام اینبار اگه قسمتم میشه با معرفت باشه تا مثل الان افسوس روزای رفته رو نخورم
ابوالفضل 3شنبه عمل پیوند داره،برای اولین بار درایران...دعا کنید موفقیت آمیز باشه
9دی سالگرد شهادت عمو میکائیل ...دلم خیلی براش تنگ شده
التماس دعا یازهرا