"بسم رب الحسین"
عرش غلغله ای برپاست...دقایقی بیشتر به وعده نمانده...ملائک خود را برای بزمی خوش آماده می کنند..مهمانی عزیز...عزیزترین گل بوستان احمد...دردانه ترینِِ دردانه خدا..قدسیان دروهمی موهوم به نظاره نشسته اند، این حس را تاکنون چندین بار تجربه کرده اند، ذهن زمانه را بکمک می طلبند...
50 سال پیش...آنروزی که قرار بود محمود الهی را تاعرش همراهی کنند تا بهشت را به نور مصفای مصطفی آذین بندند، روح روحانی احمد پابست زمین نبود ولی دل دردانه محمد هنوز تاب مصیبت نداشت، پیکر پیامبر به ودیعه در زمین ماند و روحش مهمان عرش اعلی شد، عرش غرق سرور حضور حضرت بود و زمین سوگوار ازدست دادن سید المرسلین...
پگاهی نپایید غنچه نشکفته علی و زهرا اولین میهمان جدش در بهشت گردید، محسن به زمینی پانگذاشت که قدر رسول و ولی و دردانه خدا را نمی دانند، محسن نیامده با دنیایی وداع کرد که غصب ولایت ستایش می شد و دفاع از ولایت نکوهش؛عرش را غنچه ای نشکفته معطر ساخت بود و زمین را سندی جاویدان شرمنده...
...ایام الحزن زمانه را به پایان بود، ملائک مقیم بیت الزهرا بودند که به اذن الهی ریحانه را تاعرش همراهی کنند تا بهشت را به عطر خالص یاس معطر سازند؛ روح خسته زهرا خواهان ماندن نبود ولی دل علی هنوز تاب تنهایی نداشت؛پیکر نیلی پاره تن پیامبر در زمین ماند و روحش مهمان عرش اعلی شد؛ عرش لبریز زمزمه سبز زهرا شد و زمین بیت الاحزان همیشگی ماتم فاطمه...
...از اول رمضان فرشته ها روز شماری می کنند،وعده الهی محقق می شود،بی کسی علی در روی زمین رو به پایان است؛ رمضان که به نیمه رسید هلهله ملائک را هیاهوی مبهمی احاطه می کند؛ سحرکاه 19 رمضان بالهای خونی فرشتگان نوید تحقق وعده الهی می داد،محراب سرخ کوفه بالهایی شد برای پروار پرستوی خسته زهرا...کاروان ملائک برای بدرقه علی تاعرش اعلی صف کشیده اند تا بهشت را به هوای حضور حیدر احاطه کنند؛ روح عرفانی علی را علاقه ای به زمین نبود ولی دل حسنین هنوز تاب یتیمی نداشت، فرق شکافته علی مظلومانه در زمین ماند و روحش مهمان عرش اعلی شد؛ عرش مالامال از مکنت مرتضی بود و زمین ماتم سرای ابدی مظلومیت مولی الموحدین...
حضور بهشتیان را سروری باید،دهه سکوت روبه پایان است و اجر صبر حسن نزدیک؛قطرات زلال آب سرچشمه ای شد برای پرواز حسن به جوار قرب الهی،تشت پراز خون نویدگر دوباره ای به تحقق وعده الهی شد...قدسیان برای مهمانی حسن در عرش اعلی به انتظار ایستاده اند تا بهشت را به حُسن حَسن سرشارسازند؛ روح ملکوتی مجتبی را میلی به ماندن نیست وای دل حسین هموز تاب بی کسی نداشت؛ جگر پاره پاره حسن امانت در زمین ماند و روحش مهمان عرش اعلی شد؛ عرش سراسر مست سور حسن شد و زمین غمکده ای دائم برای غربت غریب مدینه...
...واکنون نیم قرنی از جدایی دوپاره از یک واحد می گذرد،حضور بهشتیان را سیدی دیگر از اهل کسا آرزوست،آخرین پنج تن امروز مهمان چهارتن دیگر خواهد بود...درعرش و فرش غلغله ای برپاست؛ زمینیان سوگوارندو آسمانیان شادان...امروز خزان زمین گشت و بهار بهشت، زمین در خزانی سرخ شاهد خم شدن و به خاک افتادن سروی رعناست و بهشت شاهد روییدن لاله ای زیبا؛در گلستان بهشت 72 گل شکوفا شده و دربیابان بلا 72 درخت تناور خشکیده...از آسمان تا زمین پلی ست از حضور فرشتگان؛ تمامی ملائک و قدسیان برای همراهی حسین تاعرش اعلی پیشقدم شده اند تا بهشت را به زمزم حضور حسین سیراب سارند؛ روح عاشق اباعبدالله را قصدی برای ماندن در زمین نبود ولی دل زینبین هنوز تاب بلا نداشت؛پیکر پاره پاره پسر فاطمه پایدار در زمین ماند و روحش مهمان عرش اعلی شد...عرش غلغله ای برپاست؛ عرش همنوای فرش غرق در اشک و آه بود؛ ملائک رغبتی به بازگشت به عرش ندارند،تمامی عرش اینبار مهمان زمین اند،روح پنج تن اینبار در زمین ماند؛هنوز تمامی وجود احمد و فاطمه و علی و حسن و حسین در زمین باقی ست...کاش اذن بود تا روح زینبین را هم ببرند،ببرند تاعرش...تا اریکه سرخ حسین تا قصر سبز حسن...قدسیان را توان دل بریدن ازین کاروان نیست..اینبار بهشتیان همراه کاروان می مانند؛همراه می شوند تا کوفه..تا شام...تا مدینه...